Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-04-29@04:07:22 GMT

دعا کن مثل حضرت زهرا(س) شهید بشوم

تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۶۸۳۰۶۷

دعا کن مثل حضرت زهرا(س) شهید بشوم

خیلی از هیأتی‌های آن سالها، او را با گریه‌ها و ضجه‌هایش می‌شناختند. ناله‌های او برای اهل بیت(ع) در مجالس عزا فراموش نمی‌شود. از آن گریه کن‌های قهار هیئتی بود که هق هق او موج به گریه‌ها می‌انداخت.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - امروز ۱۶ بهمن، بیست و پنجمین سالگرد شهادت جوانی است که در فضای پرورش روح و جان شاگردانش از تلاشی فروگذار نبود و در لباس بسیجی، برای حفظ امنیت وطن، جانش را در مرزهای شرقی کشور جاودانه کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آنچه در ادامه می‌خوانید، درباره مربی شهید، محمد عبدی است.

* آنها که دغدغه "بچه‌های مردم" را دارند، محمد عبدی را خوب می‌شناسند. محمدعبدی، مربی و معلم و برادر و دلسوز نوجوان و جوان بود. عمر کوتاه و پر مخاطره او بر سر تربیت نسلی گذشت که قرار است در آینده بسیار نزدیک، علمدار عرصه فرهنگ و تربیت این انقلاب باشند. و البته امروز، شاگردان او در عرصه‌های مختلف اجرایی و علمی و تربیتی به لطف خدا خوب می‌درخشند.

** او و هم نسلان و همقطاران فهیمش، بعد از رحلت امام راحل ره و با آغاز دهه ۷۰ و خوابیدن شور و حال جنگ، و رخ نمودن زندگی جدید مردم در سایه دولت سازندگی ،به اقتضاء و ضرورت آن دهه و آن سالها، در سنگر فرهنگ و تربیت مشغول مجاهدت و فعالیت شدند. شب و روزشان و جوانی و سرمایه و استعداد و آینده شان را به این مسیر آوردند و کار کردند. در این میان محمدعبدی اما چیز دیگری بود! او با آتش درون، پیوسته در مخاطره سوختن و در سودای رفتن بود. و عاقبت سوخت و رفت.

* آن مربی جوان و بسیجی عاشق و معلم دلسوز به همراه همرزمانش، خوب دریافته بود که بهترین کارها، کادرسازی برای آینده انقلاب و حفظ و صیانت بچه‌های مردم از خطرات و گمراهی‌های زمانه است.برای محمد عبدی، هم زمان با شروع دوره تحصیلش در مقطع دبیرستان، دغدغه و انگیزه‌های عالی در زمینه تشکیل پایگاه فرهنگی تربیتی برای نوجوانان و طرح مسایل اجتماعی و دینی و گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی و یادآوری مسایل مربوط به دفاع مقدس بویژه شهدا و روش و منش آنها و غیره شکل تازه و جدی به خود گرفت و این فعالیتها در سالهای آخر دبیرستان به اوج خود رسید و تا هنگامه شهادتش با قوت ادامه داشت.

** محمد خوب دریافته بود که پس از فراغت از روزگار جنگ، مسایل فرهنگی و هجوم بی امان ضدفرهنگی دشمن از راه خواهد رسید و این نسل درگیر مسایلی خواهد شد که جواب میخواهد. ایده می‌خواهد. حرف نو میخواهد. یاری در کنار خود می‌خواهد.

* او با همین فهم و نگرش، سنگر معلمی را انتخاب کرد و شد "مربی بچه‌های مردم". مدرسه و مسجد و پایگاه بسیج، هیأت نوجوانان، شد میدان عملیات فرهنگی، تربیتی و پروشی او. او به خوبی دریافته بود که رفتار و اندیشه یک مربی برای این نسل نوخاسته، چراغ راه و پای رفتن خواهد بود. و همین طور هم شد. جاذبه‌های رفتاری و اخلاقی و روحی محمدعبدی(که سخت مراقب خودش بود) در نزد نوجوانان از او یک معلم آگاه و توانمند و قابل اعتماد ساخته بود. او نه فقط یک معلم دلسوز که الحق یک بسیجی فهیم و تکلیف گرا و یک مشاورِ همدلِ قابل اتکاء برای نوجوانان ِ بی پناهِ آن دوره بود.

** محمدعبدی محصول انقلاب اسلامی بود. امام را عاشقانه دوست داشت و افتخارش این بود که در کودکی و در جماران، امام دست روی سر او کشیده بود. برادر و یاور و مساعد و معاضد و رفیق روزهای سخت بود.برای رفقایش جان می‌داد. برای بسیج خودش را می‌کشت.بی اندازه با محبت و باظرفیت بود و اغراق نیست که بگویم خدای محبت و مهربانی بود. از کار خسته نمیشد و روی خستگی را کم کرده بود. می‌گفت که کار برای خدا خستگی ندارد. در میان همه فنون و تخصص‌ها او متخصص کار برای خدا بود. آن جا که همه از پا می‌افتادند تازه جان میگرفت و بار مشکلات را به دوش می‌کشید.هر جا که او بود حال بود و صفا بود و نشاط برقرار بود و سرانجام و نتیجه هم ، حاصل بود. آقای عبدی مرکز ثقل کارها و نقطه تعادل فعالیت‌ها بود.

* شب و روزش کار برای انقلاب بود. جثه نحیف اما جان پرشور و پر دردی داشت. وجودش تحرک و پیش روی بود. عاشق شهدا و دیوانه شهادت بود. بی تاب بود که زودتر برود. به هر دری میزد تا از قفس دنیا رهایش کنند. کارش التماس به شهدا بود. ناله میکرد و نامه می‌نوشت و با آنها با رفقای شهیدش قهر و آشتی داشت.دوکوهه و شلمچه و فکه و سه راهی شهادت برای او تکه ای از بهشت و مأمن یاوران صدیق مهدی(عج) بود. انس او با دوکوهه را از رفقایی باید پرسید که صبح علی الطلوع در محوطه صبحگاه او را دیده بودند که به تنهایی نشسته بود و گریه می‌کرد و سینه می‌زد.

عجیب بود گریه‌های بی نظیر او. چشمه جاری اشک‌های ناب او تا دم رفتن، جریان و جوشش داشت.مخزن چشمایش همیشه پر بود از باران بهاری. مرا ببخشید و از من نرنجید اما حوصله کنید این جا را کمی تفصیل بدهم. او تماما گریه بود. همه موجودیت و زیست او اشک‌هایش بود. او در تنهایی گریه می‌کرد. در جمع گریه می‌کرد. در سرخه حصار گریه میکرد. در بهشت زهرا گریه می‌کرد. در معراج شهدا گریه میکرد. در گوهرشاد بلندبلند گریه میکرد. در جماران‌های‌های اشک می‌ریخت. در شب‌های بارانی دوکوهه با گریه می‌بارید. از ایرانشهر تا چابهار در مسیر مأموریت گریه میکرد.در میان خنده‌ها به گریه می‌افتاد. پشت موتور گریه میکرد. در گرفتاری بچه‌ها و دانش آموزان گریه می‌کرد. کارنامه تجدیدی بچه‌های حلقه اش را که میدید گریه میکرد. سر روی شانه مهربان مادرش می‌گذاشت و گریه میکرد. در نامه‌هایش گریه میکرد . وقتی متوجه عیوبش می‌شد، پناه به گریه می‌برد. و عجیب اینکه با نیلوفرانه علیرضا افتخاری خواننده محبوب آن‌ها سالها گریه میکرد و حتی وقتی چفیه ای که یادگار شهدا بود را بر سر دختر ضعیف الحجابی می‌دید، شب را تا صبح با گریه سر میکرد.

* بگذریم که من و ما را طاقت، آن همه نیست که در اقیانوس بی کرانِ گریه‌های بی امانِ او تاب بیاوریم و همراه شویم!
خیلی از هیأتی‌های آن سالها، او را با گریه‌ها و ضجه‌هایش می‌شناختند. ناله‌های او برای اهل بیت(ع) در مجالس عزای آنها فراموش نمی‌شود. از آن گریه کن‌های قهار هیئتی بود که هق هق او موج به گریه‌های هیات و شور به جان مداح می‌انداخت.

** عشق عجیب او به مادر شهدا را ما ها نمی‌فهمیدیم. حتی آرزوی شهادتش مثل حضرت زهرا (س) را هم درک نکردیم تا روزی که پیکرش را آوردند و سینه و پهلویش را دیدیم. همواره به مادرش می‌گفت: مامان دعا کن مثل حضرت زهرا شهید بشم.

* برای او دغدغه تربیت و مراقبت از بچه‌های مردم آن قدر حیثیتی بود که به قول خودش حاضر بود از سر شب تا صبح با نوجوانی در خیابان قدم بزند تا مبادا این بچه در خلوت خود به گناه بیفتد. این مرام او در مقام تربیت بود اما نه این سادگی و شیرینی! که زخم‌ها و طعنه‌ها و بی مهری‌ها همواره به راه بود و عاقلان علاقمند به حیات همواره زیر گوشِ این مجنونِ طریق نجات، زمزمه‌ها داشتند که بابا زرنگ باش و به فکر خودت باش و کاری و شأنی و زنی و بچه ای و از همین دست تمنیات و حرف‌ها. اما خب او سرخوشانه راه خودش را می‌رفت و افق دیگری مد نظرش بود! سلوک جنون مندانه خودش را داشت. مردی که با افق‌های دوردست نسبت و آشنایی داشت، با این حرف‌ها، رهرو وادی عادات و روزمرگی‌ها نمی‌شد و در قواره و چارچوب عاقل‌ها نمی‌گنجید. برای پدرش نوشته بود که: بابا اصرار نکن من بروم سپاه. خداوند مرا آفریده است برای معلمی و مربی گری...

** در سلوک او، دغدغه بچه‌های مردم، گریه‌های بی امان، معصومیتی دوست داشتنی، شوق به رفتن و رسیدن و... فراوان به چشم می‌خورد. آن جوانِ یگانه دورانِ ما جریان مبارک و زنده ای است از تربیت و رشد و سازندگی.

آری بی نظیر بود این آقای آقامحمد عبدی. و الحق که بعد از او، من همانندش را ندیدم.

** خون پاک او، سرآغازی شد برای بسیاری از رویش‌ها و فعالیت‌ها.خیلی‌ها بعد از شهادت او، با همان سبک و سیاق، روش تربیتی او را در کانون‌ها و هیئات دانش آموزی دنبال کردند. کم نیستند کسانی که او را می‌شناسند و دلبسته او و راهِ مبارک او هستند. علی خلیلی عزیز ما نیز یکی از آنها بود.

** محمدعبدی پس از عمری التماس به خدا، در صبح روز جمعه ۱۶بهمن۱۳۷۷، در شهر ایرانشهر سیستان در دشت سمسور به شهادت رسید. اما خدا شاهد است که نام و راه و رسم و مرامش هنوز هم زنده است. هنوز هم آدم می‌سازد. هنوز هم سرباز انقلاب و مربی بچه‌ها و علمدار فعالیتهای فرهنگی و تربیتی است. او هنوز هم مربی ماست. او همیشه مربی است.

منبع: مشرق

کلیدواژه: تحلیل روز طوفان الاقصی قیمت دفاع مقدس ایرانشهر پایگاه بسیج انقلاب اسلامی مهدی بهمن انقلاب محمد عبدی دفاع مقدس حضرت زهرا بهشت زهرا محمد مشرق خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت بچه های مردم محمد عبدی هنوز هم گریه ها بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۶۸۳۰۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حذف زودهنگام دختر شمشیرباز ایران از انتخابی المپیک

ملی‌پوش شمشیربازی فلوره زنان ایران از رسیدن به سهمیه المپیک پاریس بازماند.

به گزارش ایسنا، مسابقات شمشیربازی انتخابی المپیک در منطقه آسیا به میزبانی امارات در حال برگزاری است. نماینده ایران در اسلحه فلوره زنان نتوانست سهمیه المپیک را به دست بیاورد. زهرا کارگر موفق نشد از مرحله گروهی وارد جدول حذفی شود از این رو وداع زودهنگامی با بازی‌های المپیک داشت.

او در مرحله گروهی چهار بازی‌اش را واگذار کرد و تنها یک پیروزی داشت. در اسلحه فلوره زنان ۱۴ شمشیرباز شرکت کردند و کارگر در رده دوازدهم قرار گرفت.

فرد قهرمان سهمیه المپیک پاریس را به دست می‌آورد.

شمشیربازی ایران تنها در سابر مردان موفق به گرفتن سهمیه المپیک شده است.

نتایج ملی‌پوش فلوره زنان ایران به شرح زیر است:

مرحله گروهی

زهرا کارگر صفر - سوفیا آکتایوا از قزاقستان ۵

زهرا کارگر صفر - کاتانتان از فیلیپین ۵

زهرا کارگر ۲ - آشیتا از هند ۵

زهرا کارگر ۵ سمیه البونان از بحرین ۳

زهرا کارگر ۲ - الیوسووا از ازبکستان ۵

زهرا کارگر ۳ - چایاناتفات از تایلند ۵

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • نشان طلای رقابت‌های جام جهانی در دستان دختر چهارمحال و بختیاری
  • شمشیرباز یزدی از کسب سهمیه المپیک بازماند
  • چهره‌هایی که در مراسم تشییع عروس امام خمینی(ره) در قم حضور داشتند | عکس
  • درخواست تلخ و گریه‌آور کودکان سیل زده سیستان بلوچستان | فیلم
  • ‌همسر شهید ‌مصطفی خمینی در قم تشییع شد
  • حذف زودهنگام دختر شمشیرباز ایران از انتخابی المپیک
  • مامان بگو برای دین و کشور رفتم؛ دست راست اسلحه و دست دیگرم کتاب
  • ماجرای نسبت فامیلی علیرضا قربانی با داور «محفل» از زبان احمد ابوالقاسمی + فیلم
  • پیام های تسلیت در پی درگذشت همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی
  • ببینید | گریه شدید سردار رادان در اجتماع مردم قم